قوم آریایی

نوشته: داریوش کیانی الف) واژه‌ی «آریا» به زبان اوستایی «ایریه / Airya»، به پارسی‌باستان «آریه / Ariya» و به زبان سنسکریت «آریه / Arya» می‌باشد. این نام‌ ــ واژه به معنای «نجیب و شریف و آزاده و دوست» است [فرای، ص ۲ ؛ فروشی، ص ۱۱ ؛ اسماعیل‌پور، ص ۷۹].

قوم «آریایی» یا به تعبیری دیگر «هندوایرانی» شاخه‌ی شرقی قوم بزرگی‌ست به نام «هندواروپایی» که در هزاره‌ی سوم پ.م. از سرزمین‌های واقع در دشت‌های جنوب روسیه، نواحی شرقی و فرودست رود Dniepr ، شمال قفقاز و غرب اورال برخاستند و به تدریج بخش‌های گسترده‌ای از اروپا و آسیا را به دست آوردند [گیرشمن، ص ۹ و ۴ ـ ۵۲ ؛ دوشن‌گیمن (۱۳۷۵) ، ص ۲۱ ؛ بهار (۱۳۷۷) ، ص ۱۴۳ ؛ بهار (۱۳۷۶) ، ص۶ ـ ۳۸۵ ؛ بهار (۱۳۵۲) ، ص‌ هفده؛ فروشی، ص پنج؛ اسماعیل‌پور، ص ۷۸].

هندوایرانیان یا آریایی‌ها که در منطقه‌ی تمدنی «آندرونو»Andronovo (گستره‌ای شامل سرزمین‌های واقع در سیبری غربی تا رودخانه‌ی اورال) می‌زیستند، در هزاره‌ی دوم پ.م. گروه‌هایی را به قصد مهاجرت و کشف مناطق جدید و مطلوب، به سوی جلگه‌ی سند و غرب آسیا (آناتولی، زاگرس و میانْ‌رودان) روانه و ره‌سپار کردند. این گروه‌ها در پیوند با اقوام بومی آسیایی مانند کاسی‌ها و هیتی‌ها، توانستند دولت‌های نیرومند و تمدن‌های درخشانی را در آن مناطق پدید آورند [کمرون، ص۱۶ و ۷۰ و ۷ـ ۱۰۶؛ گیرشمن، ص ۵۲ ؛ بویس (۱۳۷۷) ، ص۶۴ ـ ۵۸ ؛ بویس (۱۳۷۶) ، ص۹ـ ۲۸ ؛ بویس (۱۳۷۵) ، ص ۱۷؛ فرای، ص ۳ ؛ دوشن‌گیمن (۱۳۷۵) ، ص ۲۲ ؛ اسماعیل‌پور، ص ۷۹].

گروه دیگری از اقوام هندوایرانی (آریایی) که نیاکان ایرانیان بعدی را تشکیل می‌دادند، در هزاره‌ی نخست پ.م. از همان خاستگاه، به سوی نجد ایران ره‌‌سپار شدند و سرانجام در دامنه‌های زاگرس متوقف گردیدند و هر کدام پس از مدت‌ها هم‌زیستی و هم‌کاری و درآمیختن با اقوام بومی‌ منطقه، حکومت و تمدن درخشانی را پدید آوردند. «ماد»ها و «پارس»ها دو گروه اصلی از این اقوام مهاجر آریایی بودند که در غرب و جنوب‌غرب نجد ایران حکومت و تمدن خویش را بنیان نهادند [کمرون، ص ۱۰۷؛ بویس (۱۳۷۷) ، ص ۶۸ ، ۶۴ ؛ بویس (۱۳۷۵) ، ص ۱۷؛ فرای، ص ۱۱۲و ۵ ـ ۴۴ ؛ گیرشمن، ص ۶۴ ؛ هینتز، ص ۱۶۴ ؛ هوار، ص ۲۸ ؛ بهار (۱۳۷۶) ، ص ۹ـ ۳۸۸ ؛ بهار (۱۳۷۷) ، ص ۱۴۳ ؛ زرین‌کوب، ص ۶۹ به بعد؛ اسماعیل‌پور، ص ۷۹].

آریاییان و در کل، هندواروپاییان دارای آن گونه خصوصیات و ویژگی‌های اندیشگانی، اجتماعی، زیستی و انسان‌شناختی مشترک و واحدی هستند که در مجموع، آنان را از اقوام متعلق به نژادهای دیگر کاملاً مُنفک و متمایز می‌سازد و لذا اطلاق عنوان «قوم» را به این گروه، کاملاً بدیهی و معقول می‌نماید. این ویژگی‌ها عبارت‌اند از:

۱. پدرسالاری

عنصر نرینه هم در ایزدستان (Pantheon) و هم در جامعه‌ی این قوم چیرگی دارد [فرای، ص ۳۲ ؛ بهار (۱۳۷۶) ، ص ۵۰ ـ ۴۴۹ ؛ پیرنیا، ص ۱۶۴].

۲. دام‌داری

گله‌داری و دام‌پروری کار و پیشه‌ی اصلی و عمده‌ی این قوم و خصوصاً پرورش اسب، ویژه‌ی آنان بوده است [گیرشمن، ص ۶۵ ،۶۳ ؛ فرای، ص ۳۹ ، ۳۱ ؛ بهار (۱۳۷۶) ، ص ۳۸۶].

۳. زبان

تمام اقوام هندواروپایی (از جمله، هندوایرانیان) دارای زبانی با ریشه و ساختار مشترک هستند که به گروه زبان‌های «پیوندی» تعلق دارد؛ زبان‌های گوناگون هندواروپایی دارای انبوه واژگان مشترک و همانند هستند که نشانه‌ی اصل و منشأ واحد همه‌ی این زبان‌ها می‌باشد [میراث ایران، ص ۳۱۹ ؛ لغت‌نامه‌ی دهخدا، ص ۹ ؛ پیرنیا، ص ۳۴ ؛ http ://iranianlanguages.com/indo-european.htm ؛ www .geocities.com/valentyn_ua/Tables.html].

۴. جنگ‌جویی و سوارکاری

این اقوام عمدتاً جنگ‌جویانی اسب‌سوار بودند که که نیروی سوار و ارابه‌های‌شان ضامن پیروزی و فتوح آنان بود و از این لحاظ در دوره‌هایی، به عنوان نیروی نظامی و رزمی به خدمت اقوام بومی منطقه درآمدند [گیرشمن، ص ۶۷ ، ۶۵ ؛ فرای، ص ۳۲].

۵. دین

کیهان‌شناسی (Cosmology)، یزدان‌شناسی (Theology) و اندیشه‌های دینی‌ ــ اسطوره‌ای اقوام هندواروپایی هم‌سان و مشترک است. در میان همه‌ی اقوام هندواروپایی اعتقادی واحد و کهن به خدای آسمان (با نام اصلی: Deiwos) وجود دارد [گیرشمن، ص ۵۳ ؛ الیاده، ص ۸۰ ؛ بهار (۱۳۷۶) ، ص ۴۵۰ ؛ فرای، ص ۳۳]. و نیز خدایانی با کارکرد شهریاری‌ ـ دین‌یاری، جنگ‌جویی، و کشاورزی‌ ـ باروری در یزدان‌شناسی اغلب این اقوام موجود است [ستّاری، ص ۴۱ ـ ۱ ؛ دوشن‌گیمن (۱۳۵۰) ، ص ۷۳ به بعد]. اسامی و کارکرد خدایان هندی ودایی و ایرانی باستان عموماً هم‌سان و مشترک است [بهار (۱۳۷۶) ، ص ۸۷ ـ ۴۵۲ ؛ بهار (۱۳۵۲) ، ص بیست و دو ـ بیست و شش؛ اسماعیل‌پور، ص ۷ ـ ۸۰ ؛ پیرنیا، ص ۱۶۳].

۶. ریختار (morphous)

هندواروپاییان و آریاییان متعلق به نژاد سفید هستند و این امر آنان را از سیاه‌پوستان و آلتاییک‌های زردپوست جدا می‌کند. مشخصه‌ی دیگر هندواروپاییان داشتن جمجمه‌های مسطح است که آنان را از اقوامِ دیگرِ دارای جمجمه‌ی بیضی متفاوت می‌سازد [گیرشمن، ص ۶۵ ؛ پیرنیا، ص ۳۰].

ب) در متون کهن و نو زرتشتی، نام میهن باستانی زرتشت و خاستگاه و سرزمین مقدس و اجدادی آریاییان (ایرانیان) «ایران‌ویج» دانسته شده است. این واژه به زبان اوستایی «ایریانَه وَاِجَهْ / Airy?na-va?jah» و به پارسی‌میانه (پهلوی) «اِران‌وِج / ?r?nv?j» است و به معنای «[خاستگاه] تبار آریایی» می‌باشد. از این واژه در اوستا بسیار یاد شده است: یسنه‌ی ۹/۱۴ ؛ هرمزدیشت/۲۱ ؛ آبان‌یشت/۱۰۴و ۱۷ ؛ درواسپ‌یشت/۲۵ ؛ رام‌یشت/۲ ؛ ارت‌یشت/۴۵ ؛ وی‌دیو‌داد ۱/۲ ـ ۱و ۲/۲۱ ؛ و … (هم‌چنین نگاه کنید به: بُن‌دَهِش، ص ۱۵۲ ، ۱۳۳ ، ۱۰۶ ، ۷۸ ، ۷۶ ، و…).

شناسایی آثار باستان‌شناختی متعلق به حدود سده‌ی ۱۵ پ.م. در منطقه‌ی تمدنی آندرونُوُ (از سیبری غربی تا رود اورال) و مطابقت آن با توصیفات گاهان و اوستای کهن از جامعه‌ی عصر زرتشت، قرار داشتن زادگاه زرتشت و خاستگاه آریاییان (ایران‌ویج) را در حوزه‌ی یاد شده و مشخصاً در «قزاقستان» کنونی، آشکار و ثابت می‌کند [بویس (۱۳۷۷) ، ص ۴۹ به بعد؛ بویس (۱۳۸۱) ، ص ۱۵ ؛ بهار (۱۳۷۶) ، ص ۳۸۷ به بعد]. قبایل آریایی (نیاکان ایرانیان بعدی) پس از مهاجرت از این منطقه به سوی نواحی جنوبی‌تر در آسیای میانه و سپس به داخل نجد ایران (سده دهم پ.م.)، سرزمین اجدادی و خاستگاهی خود را که در گذشته ترک‌ کرده بودند، به نام «ایران‌ویج» می‌شناختند و می‌خواندند. گفتنی‌ست که «زرتشت» ـ پیام‌بر باستانی ایرانیان ـ چند سده‌ پیش از آغاز مهاجرت آریایی‌ها (نیاکان ایرانیان)، در «ایران‌ویج» می‌زیسته است: سده‌ی سیزدهم پ.م. [بویس (۱۳۷۷)، فصل دوم].

در اوستا (یشت۱۳/۴ ـ ۱۴۳) قبایل هندوایرانی‌تبار ساکن ایران‌ویج و پیرامون آن، «ایریَه» Airya (قوم خود زرتشت)، «تورَ» Tura، «سیریمَ» Sairima، «ساینی» S?ini، و «داهی» D?hi، دانسته شده و به روح مؤمنان این قبایل درود فرستاده شده است [بویس (۱۳۷۷) ، ص ۳۲ ؛ بویس (۱۳۷۶) ، ص ۱۴۴ ؛ فرای ، ص ۸ ـ ۶۷ ؛ کریستنسن، ص ۹ ـ ۹۵ ؛ فروشی ، ص ۵ ـ ۱۳].

پ) در باره‌ی مسیر مهاجرت اقوام آریایی (ماد و پارس‌) به داخل نجد ایران، از دیرباز دو دیدگاه وجود داشته است؛ در دیدگاهی، مدخل این مهاجرت قفقاز پنداشته شده و در دیدگاه دیگر، ماورا‌ءالنهر و خراسان. اما امروزه قطعیت و درستی دیدگاه دوم آشکار و ثابت گردیده است؛ چرا که اولاً، به دست آمدن انبوهی آثار باستان‌شناختی از نواحی مرکزی ایران (مانند سیلکِ کاشان) که مربوط و متعلق به مردمانی مهاجر و نورسیده با ویژگی‌های آریایی‌ست، نشان می‌دهد که این ناحیه در مسیر مهاجرت اقوام آریایی (ایرانی) قرار داشته است [بویس (۱۳۷۶) ، ص ۴۱ ؛ بویس (۱۳۷۵) ، ص ۱۹ ؛ بویس (۱۳۷۷) ، ص ۶۶ و ۶۴ ؛ گیرشمن، ص ۱ ـ ۶۰ ، ۶۷ به بعد؛ بهار (۱۳۷۶) ، ص ۳۹۱ ، ۳۸۹]؛ و ثانیاً، نزدیکی و پیوستگی زبان پارسی‌باستان با زبان‌های آریایی آسیای میانه (مانند خوارزمی و سغدی) بسیار بیش‌تر است تا با زبان‌های آریایی ناحیه‌ی قفقاز مانند «سَرمَتی» [بویس (۱۳۷۵) ، ص ۱۸ ؛ فرای، ۷۹ و ۷۴ ؛ هوار، ص ۲۸ ؛ استرابون (پیرنیا، ص ۱۶۰)] و این نکته نمودار پیوند و نزدیکی افزون‌تر اقوم ایرانی (ماد و پارس) با دیگر اقوام آریایی ساکن ماوراءالنهر و آسیای میانه است تا آریایی‌تباران مقیم قفقاز.

بر پایه‌ی آن چه گفته شد، آشکار است که مدخل مهاجرت اقوام ایرانی (ماد و پارس) ماوراءالنهر و خراسان بوده است.

ت) در چند سال اخیر، گروهی از نویسندگان تجزیه‌طلب، به منظور «اثبات موجودیت خود از طریق نفی هویت دیگران»، به ردّ و انکار قومیت «آریایی» روی آورده‌اند. اما تکاپوی باطل و بی‌‌ارزش این عده کاملاً بی‌نتیجه است چرا که انبوهی از اسناد و مدارک پیوسته‌ی تاریخی به موجودیت تمام عیار قومی به نام «آریایی» تأکید و تصریح می‌کند:

۱. در تمام متون زرتشتی کهن و نو، قومیت ایرانیان «آریایی» دانسته شده است؛ مانند: اوستا (خرداد یشت/۵ ؛ آبا‌ن‌ یشت/۴۲ ، ۴۹ ، ۵۸ ، ۶۹ ، ۱۱۷ ؛ تیر یشت/۶ ، ۳۶ ،۵۶ ، ۵۸ ، ۶۱ ؛ درواسپ‌ یشت/۲۱ ؛ مهر یشت/۴ ،۱۳ ؛ فروردین‌ یشت/۱۰ ،۴۳ ، ۴۴ ، ۸۷ ، ۱۴۳ ،۱۴۴ ؛ بهرام‌یشت/۵۰ ، ۵۳ ،۶۰ ؛ رام‌یشت/۳۲ ؛ ارت‌یشت/۴۱ ، ۴۳ ؛ اشتادیشت/۱ ،۲ ، ۷ ، ۹ ؛ زامیادیشت/۵۷ ، ۵۹ ،۶۰ ،۶۲ ، ۶۴ ، ۶۹ ؛ و ) و نیز بن‌دهش، ص ۷۲ ، ۸۳ ، ۱۰۹ و

آیا می‌توان باور و تأکید هزاران ساله‌ی ایرانیان را به قومیت خود، آن چنان که در متون مذهبی کهن و نو ایشان بازتاب یافته و به آشکارا «آریایی‌» خوانده شده، نادیده گرفت؟

۲. داریوش و خشایار ـ پادشاهان هخامنشی ـ در پاره‌ای از متون بازمانده‌ی خود، خویشتن را «یک آریایی از تبار آریایی» (Ariya:Ariya?iça) معرفی می‌کنند (DNa, DSe, XPh). داریوش بزرگ در متن‌هایی دیگر، زبان‌اش را «آریایی» (DB.IV) و «اهورَمزدا» را نیز «خدای آریایی‌ها» اعلام می‌دارد [بریان، ص ۴۰۶ ؛ ویسهوفر، ص ۱۱]. آیا این بیان صریح و استوار پادشاهان هخامنشی را در باره‌ی اصالت قوم «آریایی» می‌توان مردود دانست و از آن چشم‌پوشی کرد؟

۳. شماری از مورخان باستان مانند هردوت [پیرنیا، ص ۷ ـ ۶۶۶]، استرابون [پیرنیا، ص ۱۶۰] و موسا خورنی [فرای، ص ۴ ، ۴۱۱] مادها و پارس‌ها را «آریایی» خوانده‌اند. آیا اطلاق روشن این عنوان را از جانب مورخان مذکور می‌توان نادیده انگاشت؟

۴. اساساً نام کشور «ایران» خود به تنهایی گویا و مُبین تبار «آریایی» مردمان این سرزمین است و نشانه‌ی آشکار اصالت و حقیقت قوم «آریایی». می‌دانیم که واژه‌ی «ایران» مرکب است از: «ایر» (= آریا) «ان» (= پسوند مکان) و به معنای «جایگاهِ آریاییان» [فرهنگ فارسی، ج ۵ ، ص ۲۰۶ ؛ فروشی، ص ۱۱].

آیا بعد از هزاران سال که ایرانیان سرزمین و تبار خویش را «آریایی» خوانده و دانسته‌اند، می‌توان منکر وجود این «قومیت» شد؟

چکیده‌ی بحث آن که، آریایی‌ها مردمانی بوده‌اند با زبان، عقاید، فرهنگ و ریختار مشترک و هم‌سان که هم خود و هم دیگران این قوم را به روشنی «آریایی» خوانده و نامیده‌اند. حال چه گونه می‌توان این گروه از مردمان را که دارای چنان مشترکات و ویژگی‌های واحدی هستند، یک قوم مشخص و معین به شمار نیاورد و در چارچوب یک «قومیت» تعریف و شناسایی نکرد و برای آنان «نامی» قائل نشد ـ نامی که این قوم از دیرباز بر خود داشته‌ است؟

کتاب‌نامه

ـ اسماعیل‌پور، ابوالقاسم: «اسطوره، بیان نمادین»، انتشارات سروش، ۱۳۷۷

ـ الیاده، میرچا: «رساله در تاریخ ادیان»، ترجمه‌ی جلال ستاری، انتشارات سروش، ۱۳۷۶

ـ بویس، مری (۱۳۷۵): «تاریخ کیش زرتشت»، جلد دوم، ترجمه‌ی همایون صنعتی‌زاده، انتشارات توس

ـ بویس، مری (۱۳۷۶): «تاریخ کیش زرتشت»، جلد یکم، ترجمه‌ی همایون صنعتی‌زاده، انتشارت توس

ـ بویس، مری (۱۳۷۷): «چکیده‌ی تاریخ کیش زرتشت»، ترجمه‌ی همایون صنعتی‌زاده، انتشارات صفیعلی‌شاه

ـ بویس، مری (۱۳۸۱): «زردشتیان؛ باورها و آداب دینی آن‌ها»، ترجمه‌ی عسکر بهرامی، انتشارات ققنوس

ـ بریان، پییر: «تاریخ امپراتوری هخامنشیان»، ترجمه‌ی مهدی سمسار، انتشارات زریاب، ۱۳۷۸

ـ «بن‌دهش»: نوشته‌ی فرنبغ دادگی، ترجمه‌ی مهرداد بهار، انتشارت توس، ۱۳۶۹

ـ بهار، مهرداد (۱۳۵۲): «اساطیر ایران»، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران

ـ بهار، مهرداد (۱۳۷۶): «پژوهشی در اساطیر ایران»، انتشارات آگه

ـ بهار، مهرداد (۱۳۷۷): «از اسطوره تا تاریخ»، نشر چشمه

ـ پیرنیا، حسن: «تاریخ ایران باستان»، انتشارات افراسیاب، ۱۳۷۸

ـ دوشن‌گیمن، ژاک (۱۳۵۰): «زرتشت و جهان غرب»، ترجمه‌ی مسعود رجب‌نیا، انتشارات انجمن فرهنگ ایران باستان

ـ دوشن‌گیمن، ژاک (۱۳۷۵): «دین ایران باستان»، ترجمه‌ی رؤیا منجم، انتشارات فکر روز

ـ زرین‌کوب، عبدالحسین: «تاریخ مردم ایران»، (ایران قبل از اسلام)، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۳

ـ ستاری، جلال: «جهان اسطوره‌شناسی»، جلد چهارم، نشر مرکز، ۱۳۷۹

ـ فرای، ریچارد: «میراث باستانی ایران»، ترجمه‌ی مسعود رجب‌نیا، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۸

ـ فروشی، بهرام: «ایران‌ویج»، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۴

ـ فرهنگ فارسی: دکتر محمد معین، انتشارت امیرکبیر، ۱۳۸۰

ـ کریستنسن، آرتور (۱۳۷۶): «مزداپرستی در ایران قدیم»، ترجمه‌ی ذبیح‌الله صفا، انتشارات هیرمند

ـ کمرون، جرج: «ایران در سپیده‌دم تاریخ»، ترجمه‌ی حسن انوشه، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۵

ـ گیرشمن، رومن: «تاریخ ایران از آغاز تا اسلام»، ترجمه‌ی محمود بهفروزی، انتشارات جامی، ۱۳۷۹

ـ «لغت‌نامه‌ی دهخدا»، مقدمه: زیرنظر دکتر محمد معین، ۱۳۳۷

ـ «میراث ایران»: زیرنظر ا.ج. آربری، ترجمه‌ی احمد بیرشک و دیگران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۶

ـ ویسهوفر، یوزف: «ایران باستان»، ترجمه‌ی مرتضا ثاقب‌فر، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۷

ـ هوار، کلمان: «ایران و تمدن ایرانی»، ترجمه‌ی حسن انوشه، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۹

ـ هینتز، والتر: «دنیای گم‌شده‌ی ایلام»، ترجمه‌ی فیروز فیروزنیا، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۶

عضویت
اطلاع از
guest

9 نظرات
پرامتیازترین
جدیدترین قدیمی‌ترین
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها
احمد نوید کلیوال

دوست عزیز مطلب خوبی بود در باره قوم اریایی ها اما نمیدانم چرا شما همی را در باره کشور ایران گفته اید در حالی که سرزمین اریانا که بنا م فارس هم یاد میشد که افغانستان ایران پاکستان هندوستان را در بر داشت و شما صرف در باره ایران از ان نام برده اید در حالی که مرکز اریانا در افغانستان بوده و ایران و هندوستان یکی ازشاخه های اریانابوده دیدگاه من این است که کوشش کنید که همیشه در تاریخ نویسی حقیقت را بنویسید تشکر از شما

محمدرضا عباسی

در عین اختصار بسیار مفید می باشد

عرفان 008

سلام دوست عزیز
اگه میشه لطف کنید برای من ایمیل نفرستید
چون بحث شما تاریخیه ومن از تاریخ متنفرم
و حالو حوصله خوندن اینا رو ندارم
من واسه در یافت فیلم و عکس ثبت نام کردم نه این چرتو پرتا

پ.

مرسی بابت مطلبتون.یه سوال داشتم میخواستم بدونم کردهای ایران
اریاییند؟

مطلع

سلام دوست عزیز
از نوشتهایتان استفاده بردیم ولی از قومها و منطقه هائی نوشته اید که متعلق به اقوامی هست که نوشتار التصاقی دارند این یعنی داستان شما را به انها اختصاص می دهد و این که مادها،کاسی‌ها و هیتی‌ها کدام قوم هستند
اگر نظرییه شما را بدانیم بهتر است.

هومن

سلام
با تشکر از مطلب خوبتون.دوست عزیز من مدتی هست دارم راجع به اقوام آرییایی تحقیق میکنم ولی متاسفانه منبع به در بخوری پیدا نکردم که جامع و مطمئن باشم که بدون سانسور و دست نخورده باشه می خوام همه جزئیاتو بدونم ومطالعه کنم
اگه منبعی سراغ دارین یا حتی خودتون مطبی دارین خیلی ممنون میشم کمکم کنید
از طریق ایمیل میتونیم در ارتباط باشیم
بازم ممنونم

بایزید

سلام -جانان من کاری کنید کارستان نه اینکه در تاریخ درجا بزنید فعلا که از همه اقوام جهان : عقبیم :وای بروزگاری مثلا ۳۰۰۰ سال پیش.؟؟ کوروش وداریوش هم یک ” احمدی نژاد ” کما اینکه قابل نیستند زیرا این یکی دکترا داشت ولی آن جنابان سواد دوم ابتدایی راهم نداشتند.برو بابا الکی خوش، جدا خودتان را مسخره ی عام وخاص کرده اید.ببینیدکه (( عادل جبیر ها ))که اجدادشان به ریش انوشیروان ها (پارس ها )خندیدند که چه عرض کنم که ری…..د . ن . د—- اینک چه میگویندوشماها چه میکنید..؟؟امروزه نژادپرستی آنهم از جنس بی عرضه هاش خریداری ندارد.

شهریار آریابد
امتیاز :
     

درود بر فرزندان فرهیخته آریایی
ایرانیان با هر نام و گویشی : لر ، کرد ، بلوچ ، گیل ، مازنی ، آذری و …همگی آریایی و پارسی زبان بوده و از روزگاران دیرین تا کنون برای بالندگی و شکوفایی ایران بزرگ کوشیده اند و هرگز دست از کوشایی و میهن پرستی خویش برنخواهند داشت و نه تنها برای میهن اهورایی بلکه برای همه گیتی آرامش ، آشتی و شادزیستی پدید خواهند آورد . پاینده آریان و ایرانی.